پشتیبانی

سفارش تبلیغ
صبا ویژن

به نام خدا

باعرض پوزش دوستان آدرس وبلاگ بنده تعقیر کرده لطفا جهت دیدین وبلاگ جدیدم بر روی اینجا کلیک کنید.(بیش از 300 کلیپ)دوستان برای ارتباط با من می توانید از طریق تلگرام شخصی یا پشتیبانی آفلاین با بنده حقیر در ارتباط باشید.





  

به نام خدا

سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الْآفَاقِ وَفِی أَنفُسِهِمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ

                                                                                                                              (فصلت-53)

ما آیات قدرت و حکمت خود را در آفاق جهان و نفوس بندگان کاملاً آشکار می کنیم تا معلوم شود که خداوند حق است.


سلام علیکم،

اثبات وجود خدا راه های زیادی دارد که هرکس از طریقی متوجه وجود پروردگار خواهد شد.اما بنده برای اثبات وجود خدا از فلسفه کمک گرفته ام.که این فلاسفه بزرگ را اکثر افراد قبولشان دارند.و خود فلسفه نیز مردم جهان نیز قبول دارند و همین متن فلسفه هم در کتب درسی وجود دارد. (رشته علوم انسانی سال دبیرستان) دوستانی که سن کمی دارند و یا کسانی که با فلسفه آشنایی ندارند لطفا ابتدا قوانین که با رنگ سبز مشخص شده اند(به همراه توضیحشان) را به خوبی بخوانند، و روی آن فکر کنند،البته من برای مثال 3 مورد نتیجه گیری کرده ام که به شرح ذیل می باشد.


1-براساس قانون اصل علیت:

هیچ اتفاقی خود به خود نمی افتد،یعنی هرچیزی با علتی به وجود می آید،مثلا:یک دفعه یک جا آتش نمیگیرد یک دفعه الماس به وجود نمی آید و...هیچ کس هم این قانون را نمی تواند رد کند.

نتیجه: پس تمام موجودات یک دفعه و بدون علت به وجود نیامدن بلکه پروردگار به وجودشان آورده است،اگه این طور نبود الان هم باید خود به خود هر اتفاقی می افتاد.هر موجودی به وجود می آمد.


2-بر اساس قانون علیت:

هر چیزی برای موجودشدن از یک موجود دیگری(علت)، به وجود خواهد آمد.مثلا انسانی باید باشد تا انسان بعدی به وجود آید.

نتیجه: پس همه موجودات و ...از یک خالقی به وجود آمده اند مثل یک زنجیر،که آن وجود پروردگار است.


3-تسلسل علل باطل است:


بر اساس این قانون زنجیره وجود آمدن موجودات هر چقدر هم که طولانی باشد در آخر به جایی ختم میشود.نمی شود که بی انتها باشد.     نتیجه این آخرین زنجیره پروردگار جهانیان است.

 

فلسفه

قلمرو اصلی فلسفه،پهنه ی بی پایان هستی است.فلسفه،علم هستی شناسی است و به این اعتبار به آن (مابعدالطبیعه1 ) گویند.مابعدالطبیعه(متافیزیک)به شناخت اشیا-فقط و فقط از آن جهت که هستند و (هستی)دارند-می پردازد.1

هدف مابعدالطبیعه چیست؟

همان طور که مقصود خواننده از درک معانی کلمات و جملات یک کتاب،دریافت معنای کل کتاب است و تا این معنا برای خواننده حاصل نشود،غرض و هدف از مطالعه تامین نخواهد شد،مباهث وجود نیز در فلسفه به قصد شاخت کل جهان هستی است.

لحظات حیرت

شاید برای شما هم اتفاق افتاده باشد که وقتی با عجله میخواهید مطلبی را یادداشت کنید،قلم بر میدارید وهرچه روی کاغذ میکشید،چیزی نمی نویسد.گویی ناگهان مرکب آن خشکیده است.در این حال چه میکنید؟چه اندیشه ای به ذهن شما خطور میکند؟

زندگی وجهان اطراف نیز برای ما پیوسته همان حالت قلم و ساعت را دارند،باید بدانیم که تا زمانی که از پشت حجاب عادت به همه چیز می نگریم،زندگی را امری عادی و جهان را نیز محیط زندگی عادی خود و دیگران می بینیم و همه چیز به چشم ما طبیعی جلوه میکند اما هر عاملی که ما را از اشتغالات روز مره-هرچند به طور موقت-باز دارد و برای لحظاتی حجاب عادت را از پیش چشم ما دور سازد،ما را دچار بهت و حیرت میکند.که لحظات حیرت نام دارد.

فطرت اول و ثانی

صدرالمتالهین، فیلسوف بزرگ اسلامی،در کتاب مبدا ومعاد از ارسطو نقل میکند که طلب فلسفه در گرو عبور از فطرت اول به فطرت ثانی است.

مقصود فلاسفه از فطرت اول،همان حالت عادی ما در برخورد و تماس با امور و مسائل زندگی هر روزه است.در این حالت،آدمی به زندگی معمولی مشغول است،به کسب و کار،تحصیلات دانشگاهی،یافتن شغل خوب و پر درآمد،تشکیل خانواده و...می اندیشد و در اهداف و مقاصدی که همگان درصدد دست یافتن به آن ها هستند،سهیم می شود. لازمه عبور از فطرت اول به فطت ثانی این است که آدمی هرچند برای لحظاتی از قید عقل معاش فارغ شود و با پرسش هایی رو به رو گردد که پاسخ گویی به آن ها،به ظاهرسودی در بر ندارد و بنابر مصالح زندگی عادی مطرح نشده است اما در حقیقت،ارزش آن به اندازهی ارزش وجود آدمی است.این حال،همان فطرت ثانی است که آدمی را به یک باره به حیرت وشگفتی دچار می کند وحساب سود ها و زیان های مادی را به هم میریزد.

علیت چیست؟

اشیا و موجودات با یکدیگر روابط گوناگونی دارند،مثلا در یک پل بدنه به سوتون های نگاه دارنده تکیه دارد و گرنه فرو میریزد،این رابطه ی اتکا است.بین اجزا ساعت رابطه ی نظم برقرار است.با کمی تامل معلوم می شود که همه ی این روابط،بعد از وجودِ دوطرفِ رابطه،پیدا می شوند. تا بدنهی پل وستون ها وجود نداشته باشند،رابطه ی اتکا هم در کار نیس. تا استاد و شاگرد نباشند رابطه ی آموزش هم پیدا نمیشود.در این میان،نوعی رابطه وجود دارد که نه بعد از وجود دو طرف بلکه درست در خود وجود آن دو برقرار می شود.چنین رابطه ای از روابط دیگر عمیق تر است و به آن رابطه ی علیت گفته میشود.رابطه ای که در آن طرف اول(علت)به طرف دوم(معلول)وجود میدهد.یعنی باعث به وجود آمدنش می شود.

اهمیت اصل علیت

بنابر اصل علیت هیچ چیز در جهان خود به خود به خود و از روی(صدفه)و(اتفاق)پدید نمی آید.قبول صدفه و اتفاق نفی قانون علیت،مستلزم این است که هیچ گونه نظم و قاعده و ترتیبی در کار جهان وجود نداشته باشد و هیچ چیزی شرط چیز دیگر نبوده و بین امور وحوادث عالم ،ترتیب وجودی برقرار نباشد.چنین عقیده ای بر روی تمامی علوم و دانش ها خط بطلان می کشد.(یعنی هیچ علمی به وجود نمی آید)به طورکلی،وظیفه ی هر علمی عبارت است از بیان مجموع های از قواعد و روابط موجود بین اشیا که قابل تکرار هستند،اگر پیدایش یک حادثه بدون دلیل وعلت جایز باشد،در همه وقت وتحت همه شرایطی می توان وقوع هر حادثه ای غیر منتظره را انتظار داشت.

سنخیت علت و معلول

هر علتی فقط معلول خاصی را ایجاد می کند و هر معلولی تنها از علت خاصی صادر میشود.ما در تجربیات عادی خود دیده ایم که برای با سواد شدن باید درس خواند برای حفظ سلامتی باید ورزش کرد برای ارتباط با خدا باید سراغ  نماز،نیایش،یاد او بودن و...رفت.که در هریک از موارد اگر غیر از راه آن وارد شویم به نتیجه نخواهیم رسید.فلسفه ثابت کرده است که میان تمام جزئیات عالم چنین پیوستگی معینی وجود دارد.یعنی میان هر علت با معلول خودش سنخیت و مناسبت خاصی حکم فرماست که میان یک علت و معلول دیگر نیست.

تسلسل2 علل،باطل است

مسئله دیگری در باب علت و معلول این است که سلسله ی علل،متناهی است و نامتناهی بودن آن محال است،یعنی،اگر وجود یک شیء صادر از علتی باشد،و وجود آن علت نیز از علت دیگر باشد،ممکن است عدد علت ها و معلول هایی که با این ترتیب هر یک صادره از دیگری است زیاد باشد اما در نهایت به علتی منتهی میشود که قائم به ذات است و وجود آن از علت دیگری صادر نمی شود.فلاسفه ای نظیر فارابی،ابن سینا،خواجه نصیر الدین طوسی،میرداماد و صدرالمتالهین هر یک برهانی بر باطل بودن نا منتهی بودن تسلسل علل گفته اند،که در باب خدا شناسی فلسفی کاربرد زیادی دارد که مهم ترین آن برهان فارابی3 است.

برهان وجوب وامکان(برهان سینوی)

ابن سینا با توجه به این که وجوب معلول یا شی ممکن الوجود بر وجود آن تقدم دارد و بر اساس مقدمه ی بطلان تسلسل به اثبات یک علت فاعلی واجب الوجود برای کل موجودات جهان پرداخته که از مهم ترین برهان اثبات وجود خداست،که مضمون آن چنین است:مجودات جهان بنا به فرض عقلی یا ممکن الوجود یا واجب الوجود هستند،اگه واجب الوجود باشد که مدعای ما(یعنی نیاز جهان به یک علت یا فاعل واجب الوجود)ثابت می شود و اگر ممکن الوجود باشد باید به واجب الوجودی منتهی شود تا بتواند موجود شود.

قاعده ی امکان اشرف

سهروردی برای تبیین نظام آفرینش از یک قاعده ی مهم فلسفی به نام قاعدهی امکان اشرف استفاده می کند.برای درک بهتر به این مثال توجه کنید.چشمه ای را در نظر بگیرید که با جویبار به چشمه بعدی وصل است و همینطور تعدادی چشمه وجویبار وجود دارد اگر چشمه ای آب نداشته باشد نتیجه می گیریم که چشمه و جویبارهای قبلی پر از آب نشده اند.بنابراین تا خالق نباشد هیچ موجود دیگری هم به وجود نمی آید.

 


1نباید(مابعدالطبیعه) را با(ماوراء طبیعه)یکی پنداشت.ما بعدالطبیعه همان علم به وجود و احوال آن یا همان وجود شناسی است وبنابراین،یک دانش به حساب می آید ولی مراد از(ماوراءالطبیعه)مرتبه ای از عالم هستی است که ورای طبیعت و جهان مادی در نظر گرفته می شود.

2کلمه ی تسلسل از ماده ی(سلسله) به معنی زنجیر است.تسلسل یعنی زنجیره ای متشکل از علل غیر متناهی(یعنی بی انتها).


3این برهان اَسَد و اَخصَر-یعنی محکم ترین و کوتاه ترین دلیل در نفی تسلسل-معروف است.


  

استاد و دانشجو 

دانشجویی سر کلاس فلسفه نشسته بود،موضوع درس درباره ی خدا بود.استاد پرسید:آیا در این کلاس کسی هست که صدای خدا را شنیده باشد؟کسی پاسخ نداد.

استاد دوباره پرسید:آیا در این کلاس کسی هست که خدا را لمس کرده باشد؟کسی پاسخ نداد.استاد برای سومین بار پرسید:آیا در این کلاس کسی هست که خدارا دیده باشد؟برای سومین بار هم کسی پاسخی نداد.استاد با قاطعیت گفت: با این وصف خدا وجود ندارد.دانشجو به هیچ وجه با استدلال استاد موافق نبود و اجازه خواست تا صحبت کند.استاد پذیرفت.دانشجو از جایش برخاست و از همکلاسهایش پرسید:آیا دراین کلاس کسی هست که صدای مغز استاد را شنیده باشد؟همه سکوت کردند.آیا در این کلاس کسی هست که مغز استاد را لمس کرده باشد؟همچنان کسی چیزی نگفت.آیا در این کلاس کسی هست که مغز استاد را دیده باشد؟وقتی برای سومین بار کسی پاسخ نداد،دانشجو چنین نتیجه گیری کرد که استادشان مغز ندارد.


  
خبر مایه
آمار وبلاگ

بازدید امروز :0
بازدید دیروز :0
کل بازدید : 6861
کل یاداشته ها : 3


طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ